عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

اینکه درست اولین عیدی که ما نیستیم باید تو قرنطینه سپری بشه آخر بدشانسیهه.

اینجوری خانواده ها تنهایی و قشنگ حس میکنن.

مثل افتادن هواپ.یمای مقصد کانا.دا یکم قبل از اومدن ما.

نشونه ها اصلا خوب نیست.

وسط شیرینی جور شدن همه کارها کامم تلخ میشه.

مثل یه بادوم تلخ وسط آجیل.

این تلخی غالبه.

علی میره سر کار سرش گرمه.

منم  که تنهام.

ورزش میکنم کتاب میخونم فیلم میبینم زبان میخونم با بچه ها اسکایپی در تماسم.


اما ۲۴ ساعت کش میاد. 


دلم واسه خونم تنگ شده.میدونم روزهای اول سختتره.ولی از الان من اینقدر دلتنگم چند ماه دیگه چجوریم؟؟

بعضی وقتها تو کتابها یه چیزهایی میخونی که معنیشو نمیفهمی که همون بهتر که نفهمی.

مثل فشرده شدن قلب.

به ایران که فکر میکنم قلبم از اینهمه فاصله فشرده میشه نفسم بند میاد.

شاید من لوسم.

علی که حالش خوبه.

 



شروع دوباره

الان  همونجایی هستیم که چند ساله برای رسیدن بهش تلاش کردیم.

تو این یه هفته  که اینجاییم من فقط خوابیدم.

دارم جبران بی خوابیهای هفته های آخرو میکنم.

تا زندگی بیفته رو روال طول میکشه.

فعلا که همه چی خوبه.



رفتن علی باعث شد حس پدر و مادرامون و درک کنم.جای خالی یه نفرکه هر روز بزرگتر میشه برات و هیچ راهی برای فراموش کردنش نیست.



علی بیاد یه سفر کوچیک میریم و جمع و جور نهایی رو انجام میدیم و میریم....




من نیستم که کوچولوی خواهر بدنیا میاد.


انلاین زبان خوندن یک تجربه عالییی بود اقا عالیییی.




از کسایی که مدام وسط فارسی انگلیسی  میپرونن متنفرمممم

اینها خیلی حس عتیقه بودن دارن . ربطی نداشت ولی خواستم که بگم.

علی رفته تا کارهارو راست وریس کنه.

منم تنهام.

فیلم میبینم.

فرانسه میخونم.

میرم پیاده روی.

خیلی تایمم مثل جنازه میفتم رو تخت و زل میزنم به رو  به روم.




دوست ندارم برم.

سختترین قسمت مهاجرت فروش چیزایی که با ذوق خریدیشون.