عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

سلام سلام خوبین خوشین خوش میگذره بی من؟؟؟؟؟

من اومدددددددم با دست پر 

بلهههه من دفاع کردم  بالاخره .باورم نمیشه که نوزده و نیم شدم.

انگار رو ابرهام.

خدایا شکرت.

احساس مادریو دارم که بچش سالم به دنیا اومده.مرسی از دعاه و انرژیهای مثبتتون.

وای انقدر نبودم وانقدرررررر اتفاق افتاده موندم از کجا بگم.

 اول اینکه تو اراک و نزدیک محل کار من خونه اجاره کردیممممم.

یه ٱپارتمان نقلی 90 متری.

دوم اینکه من تصمیم گرفتم رشته کارشناسیمو واسه ارشد ادامه بدم و منابعشو کم وبیش گرفتم.

وای آماده باشید بیام ناله کنم که ای بابا سخته و من یادم رفته و این حرفهااا...

سومین خبر اینه که مچ من عجیب دردناکه و دکتر هم رفتم و ترجیحش به اینه که با درد مدارا کنم و هیچ درمان قطعی برای غده گانگلیون نیست و منم مدام اصرار به عمل داشتم و فعلا آتل بستم.

و بدبختی اینجاست هر دو با هم عود میکنه و من کاملا حس میکنم دست ندارم و اونم تو این هاگیر واگیر خرید چهیزیه و خرید عروسی و این حرفها.

روابط با همسر خوبه خداروشکر و بد نیست.

اما من خوب نیستم.

خوابم کم شده یه استرسی افتاده به جونم که دلیلشو نمیدونم.

شبها همش دیر میخوابم 

دوست دارم روزها کش بیان و شهریور بره دور و دورتر.

نمیدونم همه عروسها دو ماه مونده به عروسیشون مثل من خل میشن و یا فقط من این مدلیم.

ورزش و رها کردم ولی به خودم قول دادم از اول تیر برم.

دلیلش هم تغییر سانس  کلاس بود که من و یه 40 دقیقه ای معطل میکرد و منم قیدش و زدم وترجیح دادم از اول تیر برم مجدد. 

دلم برای دوران مجردیم تنگ میشه. به نظرم ازدواج زیر 28 سالگی اشتباه بزرگیه.

خب من این اشتباه و کردم ولی اشتباه دوم و نمیکنم و حالاحالاها از بچه خبری نیست.

و حتی به همسر گفتم اصلا نیاریم و اونم تا الان که به گرمییییی استقبال کرده و معتقده بچه واقعا مسولیت سنگینی داره که ما از پسش بر نمیاییم.

حالا تا ببینیم خدا چی میخواد برامون.

اما یه خبر عجیب.

پسر عمه علی ‌ و همسرش ( امیر و نادیا) دارن بچه دار میشن. راستش من وقتی خبر و شنیدم شوکه شدم. آخه نادیا فقط بیست سالشه و به نظرم خیلیییی زوده و بهتره یکم برای خودشون و شناختشون وقت میذاشتن ولی خودشون میخواستن دیگه.

امیدوارم قدم بچشون براشون خیر باشه.

اما محیط کار.

آذر و یگانه همچنات سردن ولی جو از قبل خیلیییییی بهتر و امیدوارم بهتر بشه تا وقتی که من میخوام برم اینا بکم صمیمیتر بشن.

خیلی پراکنده نوشتم و واقعا شرمنده ام واینها اثرات نبودن طولانیه.

اما جدیدا من یه اشتباهی کردم به یکی که اصلا اصلا جنبه نداشت درمورد زندگیش یه راه حلی پیشنهاد دادم و کلیم عذرخواهی کردم که ناراحت نشه و به خدا اصلا قصدم دخالت نبود ولی واقعا این دختر خیلی کم سنه و من دلم براش سوخت.

اماااا یه جوری برخورد کرد که مثلا ناراحت شده و منم احساس کردم که تحقیر شدم و الانم از دست خودم خیلی عصبانیم.

آخه دختر واسه چی نظر دادی مثل بقیه حرفهای کلیشه ای میزدی واقعا از خودم انتظار نداشتم.

اشتباه بزرگی بود که شأن خودت و پایین آوردی الان هم اینجا ثبت میشه که یادم بمونه . دیگه تکرار نکنمش.

 

ببخشید که پراکنده نوشتم .

از پست بعدی مرتب تر و منسجم تر در خدمتتونم.




نظرات 13 + ارسال نظر
نیلو یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 20:18

اومدی نوشتی چه عجب
منم سرم شلوغه برای منم دعا کنید
اوهوم همه همین استرس قبل عروس شدنُ دارن
عه مبارک باشه دارن یِ خانواده یِ سه نفره میشن
انشالله که همه چی خوب پیش میره
+خونه ی جدید مبارک
مگه تهران نبودین شما؟

مرسی عزیزم.
چرا تهرانیم گلم یه دوره کوتاه میریم برای کار همسرم . مجدد برمیگردیم تهران.

خانوم خونه یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 08:28

سلام مهسا جونم...ببخشید که دیر اومدم پیشت خانومی...
منم بدتر از تو کلی سرم شلوغه...از صبح تا 5 شرکت تا بسم خونه 6....سریع میپرم اشپزخونه و افطار درست میکنم و بعد افطارم که مث جنازه میافتم....
قربونت برم خیلی مراقب خودت باش...بدشانسی منم دیروز از پله ها سر خوردم تموم تنم کبوده

سلام عزیز دلم
عزیرم خانه داری و شاغل بودن واقعا کار سختیه و امیدوارم خدا بهت قوت بده.
چرا خانوم خونه خیلی ناراحت شدم برات عزیز دلم مراقب خودت باش قربونت برم چی شدی یهو آخه؟؟؟

sarina78 شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 10:13

سلام عزیز جان،
فدای مهربونیات

عشقی شما

من و معمآر قلبم شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 08:32 http://shahpari.blog.ir

سلام عروس
عزیز دلم به نظر من بهتره از حاشیه های محل کار به دور باشی و اصلا برات مهم نباشه روابط دو نفر چه طوریه..چون متاسفانه شرکت ها این طوری ان و می خوان تقصیر و گردن دیگران بندازن..
تو هم همیشه سعی کن به فکر خودت باشی و از این روزای بدون درس و خرید عروسی لذت ببری

سلام عزیز دلم منم باهات موافقم محیط کار فقط اعصاب خوردی داره.
حتمااا چشمممم
خیلی خوش اومدی به وبلاگم

حوا پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 13:37

سلام عزیزم..خب به سلامتی ایشالا پس دفاع کردی و راحت شدی ..خداروشکر ..
ای جان چه خوب که بالاخره خونه عشقتون مشخص شد..خونه هر متراژی باشه مهم نیست .مهم اینه توش عشق باشه.
خوش به حال اون کسی که توی سن کم بچه دار شده

سلام حوا جونم یعنی یه بار سنگین از رو دوشم برداشته شد .
بله امیدوارم خونه ما هم پر از عشق باشه.
و همینطور خونه شما
من بچه ندوست حوا

عروسک مخملی دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 14:00 http://arosak78.blogfa.com/

الکی نگیاااا
خب باشه,قبول عزیزجان.
اره بابا خیلی اذییت شد.
چه بد.ایشالا زودتر خوب شه.

نه عزیزم واقعا میگم
مرسی عزیز دلممم

sarina78 دوشنبه 24 خرداد 1395 ساعت 00:59

مهسا جونم،میدونی گفتم شاید مثلا یکی از دوستای وبلاگیت باشه،خب گفتم الان شاید مدعی بشه ،به من بگه اصلا به تو چه ربطی داشت،برای همین گفتم،خب چون من از موضوع بیخبر بودم.
واقعا شرمنده ام اگه بخاطر کامنت من او پست امشبو نوشتی.
ایشالا دستت زودتر خوب بشه گلم،راستی میخواستم بگم خاله ی منم دستش اینجوری شده بود و خیلی اذییت شد ولی فک کردم الان پیش خودت میگی این دختره منو کشت از بس گفت خالم خالم.البته خالم ٢سال پیش دستش اینجوری شد و تامدت ها طول کشید خوب شه،همشم از اون چیزا بدستش میبست.
گفتم سوتفاهم بخاطر همون بود که فک میکردم اون ادم مجازی هست،فک کردم یه موقع براش سوتفاهم نشه.
بازم معذرت میخوم اگه منم باعث شدم اون پست بنویسی.

فدای تو دختر گل بشم عزیزم به خاطر شما ننوشتم خانومی به خاطر خودم نوشتم.
دشمنت شرمنده تو عزیزدلمی.
واییی نمیدونی چه دردی داره با اینکه هلاکه خوابم ولی از درد خوابم نمیبره.
ای جانم بنده خدا خاله ات حتما کلی اذیت شده .
معذرت خواهی اصلا نیاز نیست دیگه هم از من عذر خواهی نکن چون به شدت معذب میشم.
فدای تو بشم شبت بخیر‌.

sarina78 یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 21:21

ارههههه،سخته.
ازدواج خیلی مهمه.


ایشالااا



البته من که نمیدونم به کی میگی،یه وقت سوء تفاهم نشه.نمیدونم ولی کلا گفتم.

سلام عزیزم راجع به یگانه است خانومی پیشنهادی دادم بهش اما تو جمع ضایعم کرد
نفهمیدم چرا میگی سوئ تفاهم عزیزم؟؟

میس رز یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 18:16 http://faslejadidma.blogfa.com

سلام عزیز دل. به وبلاگ من خوش اومدی فکر کنم تا حالا نیومده باشی... به هر حال خوشحال شدم.
بابت پایان نامه و رهن خونه ی عشقت بهت تبریک میگم...
اره بابا همه خل میشن. من که داغون بودم ولی ارامشی داره اولین شبی که با خیال راحت سرتو رو بالشت خونه ی خودت میگذاری همه چیز یادت میره...
اما قبول دارم مجردی چیز دیگه ایه و هیچچچچچچ جا خونه ی بابا نمیشه.

سلام عزیز دلم خوبی ؟؟؟ بله من وبلاگ قبلیت خواننده خاموشت بودم و تازه وبلاگ جدیدت و پیدا کردم.
عاشق طرز نوشتنت بودم و هستم.
امیدوارم ما هم به زودی زود این روزهارو تجربه کنیم آره بخدا خونه بابا اصلا دغدغه نداره آدم خیلی خوشحالم که اومدی وبلاگم باورت نمیشه من یه مدت خیلی طولانی پیگیر وبلاگت بودم
این اواخر که فکر میکردی وبلاگت لو رفته و رمزی مینوشتی من کلی غصه میخوردم که نمیتونم بخونمت چون اون موقع وبلاگ نداشتم.

عروسک مخملی یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 13:05 http://arosak78.blogfa.com/

عزیز جان دمه عروسی همینه.الان خاله ی من اگه اشتباه نکنم 7 مرداد تالار گرفتن.
هنوز خونشون حاضر نشده.ینی قراره تا اول تیر حاضر بشه.
نوشته بودی برای عکسلی اسپرت اگه ایده دارید بگید,دقیقا خاله ی منم ایده میخواد.
سعی کن بیخیال باشی.کلا عروسی یه کار پر استرس و پر زحمتیه.
ایشالا همه چیز خوب پیش بره.
همینکه به اشتباهت پی بردی خیلی خوبه,و اینکه بیانش کردی که یادت بمونه که تکرار نشه.
همه ی ما بعضی اوقات یه حرفایی میزنیم که بعدا پشیمون میشم.انسان جایزالخطاس.

واقعا دوران عجیب غریبیه امیدوارم تجربه اش کنی خانومی‌
ایشالله عروسی خاله ات عالی برگزار بشه.
واقغا بعضیا لیاقت محبت ندارن وباید از زندگی حذف بشن.

عروسک مخملی یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 12:46 http://arosak78.blogfa.com/

سلام عزیز جان.
مرسی که اومدی.
چشم.

سلام خانومی وظیفه بود فدای تو

بانو یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 11:55 http://manvahamsaram94.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟؟
مبارکا
به سلامتی دفاع کردی اونم با نمره عالی
انشالله تو همه مراحل زندگیت موفق باشی
عزیزم تا مراسم عروسی ما هم یک ماه مونده من استرس دارم اما واقعا خوشحالم که دارم میرم سر خونه و زندگی خودم اخه خودت میدونی که دوران عقد خیلی بده من حس میکنم دارم نجات پیدا میکنم
اتفاقا سن خوبی ازدواج کردی
واسه بچه نظری ندارم

سلام عروس خوشگل ما.
واقعا منم خوشحالم از این بلااکلیفی راحت میشم و دیگه واقعا میرم سر زندگیم.
مرسی از لطفت امیدوارم همیشه موفق باشی و عروسیت به بهترین نحو ممکن برگزار بشه

مهسا ر ب یکشنبه 23 خرداد 1395 ساعت 11:03 http://mahsa6812.blog.ir

منم مثل توام مهسا، وقتی ی دمت ننویسم کلا هم حسش میره هم یادم میره چه اتفاقایی افتاده بود
دوس دارم عروسیتو ببینم

سلام عزیز دلم مرسی خانومی انشالله قسمت خودتم بشه.واقعا حس نوشتن یهو میره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد