عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

علی و خواهرش یک ماه پیش یه بحثی کردن.

تو این یه ماه هر وقت من و دیده بدش و گفته.

چی کار کنم باهاش؟؟؟؟

کاش لال بشه

واسه یه سری کارها هفته پیش ترکیه بودیم.

خیلی شلوغ بود و کلی ایرانی بود اونجا.

به نظر من رامسر و نوشهر و ساری و رشت و آستارا  از ترکیه هیچی کمتر نداره که بیشتر  هم داره.

کیش هم که خیلی خوبه فقط الان فصلش نیست.

ازهرمز هم که  هیچی نگم مثله بهشته فقط کاش تمیزتر بشه.

در کل من نه دبی و دوست دارم نه ترکیه رو.




دلم واست تنگ میشه واسه شیرازت واسه اصفهانتواسه جاده چالوست  واسه تهرانت واسه تهرانت

 تهرانم.

دلم واسه میدون فردوسی تئاتر شهر واسه ظهیرالدوله که هفت هشت ساله دیگه نرفتم 

واسه بازار تجریش امام زاده صالح

واسه املت های عمو هوشنگ واسه پیتزا داوود

واسه کافه گرامافون...

تنگ میشه...

دوست دارم دست بندازم گردنت زار زار گریه کنم.



هر چی کارها بیشتر میره جلو گریه های من بیشتر زیر چشمام کبودتر خوابم کمتر میشه.


دیر فهمیدم من ادم مهاجرت نیستم.

تازه میفهمم وقتی میگفتن قلبم مچاله میشه یعنی چی. 

من الان قلبم مچاله شده تو دستامه.



با ending هادی پاکزاد برای چستر زار زار گریه میکنم نصفه شبی.



ما همچنان منتظریم و روزا کند میگذره.

تنها دلخوشی این روزهام اکسپت شدن مقاله ام بود.

ساعت سه نیمه شب فهمیدم.

بعد از مدتها عمیقا خوشحال شدم.

و فردا ساعت ۱۲ ظهر فهمیدم خواهرم بارداره.

گند زده شد به حالم.

عمر خوشیم دوازده ساعت هم نشد.

چرا بچه میارین ؟؟ با چه امیدی چه آرزو یی؟؟

رفاه مالی کافی نیست به نظرم.

من که به مادر نشدن مصرم.

امیدوارم علی هم همراهیم کنه.

شاید باورش سخت باشه براتون ولی من تا پنج صبح گریه کردم دیشب.

وقتایی که خودمم غصه ندادم باید حرص کارهای بقیه رو بخورم.

روزها به کار روی مقاله ی جدید و کتاب لاتین  خوندن  و فیلم دیدن میگذره.

دیگه حالم از انگلیسی بهم میخوره.

برنامه داشتم برم دوره های غریق نجات که نرفتم.

کلاس تنیس و کنسل کردم.

فقط  ارتباطم با دنیای بیرون هفته ای یک ساعت کلاس موسیقیمه.

امیدوارم  هر چه زودتر جواب کارامون بیاد که از این بلاتکلیفی دربیاییم.



با یکی از کارآموزها چت میکردم.تو پیاماش به خب میگه خو به دیگه میگه دیه.

خیلی دوست داشتم بلاکش کنم.

این چه ادبیاتیه خب

اه