عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

ما همچنان منتظریم و روزا کند میگذره.

تنها دلخوشی این روزهام اکسپت شدن مقاله ام بود.

ساعت سه نیمه شب فهمیدم.

بعد از مدتها عمیقا خوشحال شدم.

و فردا ساعت ۱۲ ظهر فهمیدم خواهرم بارداره.

گند زده شد به حالم.

عمر خوشیم دوازده ساعت هم نشد.

چرا بچه میارین ؟؟ با چه امیدی چه آرزو یی؟؟

رفاه مالی کافی نیست به نظرم.

من که به مادر نشدن مصرم.

امیدوارم علی هم همراهیم کنه.

شاید باورش سخت باشه براتون ولی من تا پنج صبح گریه کردم دیشب.

وقتایی که خودمم غصه ندادم باید حرص کارهای بقیه رو بخورم.

روزها به کار روی مقاله ی جدید و کتاب لاتین  خوندن  و فیلم دیدن میگذره.

دیگه حالم از انگلیسی بهم میخوره.

برنامه داشتم برم دوره های غریق نجات که نرفتم.

کلاس تنیس و کنسل کردم.

فقط  ارتباطم با دنیای بیرون هفته ای یک ساعت کلاس موسیقیمه.

امیدوارم  هر چه زودتر جواب کارامون بیاد که از این بلاتکلیفی دربیاییم.