عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

اینکه درست اولین عیدی که ما نیستیم باید تو قرنطینه سپری بشه آخر بدشانسیهه.

اینجوری خانواده ها تنهایی و قشنگ حس میکنن.

مثل افتادن هواپ.یمای مقصد کانا.دا یکم قبل از اومدن ما.

نشونه ها اصلا خوب نیست.

وسط شیرینی جور شدن همه کارها کامم تلخ میشه.

مثل یه بادوم تلخ وسط آجیل.

این تلخی غالبه.

علی میره سر کار سرش گرمه.

منم  که تنهام.

ورزش میکنم کتاب میخونم فیلم میبینم زبان میخونم با بچه ها اسکایپی در تماسم.


اما ۲۴ ساعت کش میاد. 


دلم واسه خونم تنگ شده.میدونم روزهای اول سختتره.ولی از الان من اینقدر دلتنگم چند ماه دیگه چجوریم؟؟

بعضی وقتها تو کتابها یه چیزهایی میخونی که معنیشو نمیفهمی که همون بهتر که نفهمی.

مثل فشرده شدن قلب.

به ایران که فکر میکنم قلبم از اینهمه فاصله فشرده میشه نفسم بند میاد.

شاید من لوسم.

علی که حالش خوبه.

 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد