عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

انقدر این چند روز سرم شلوغ بود که یادم میرفت بیام وبلاگ..

کارم زیاد شده میرسم خونه خیلی خسته ام.یکی دو روزی باید مرخصی بگیرم برم دانشگاه به هوای مقاله ام.


به همه ی این سرشلوغیها کم خوابیم اضافه کنید

 چقدر زود پاییز هم تموم شد.


اون دو سه کیلواضافه وزن اذیتم میکنه.

ولی نه باشگاه میرم نه رژیم میگیرم.

تا عید باید بشم ۵۱ حتما.

تا باشگاه نرم رژیم و رعایت نمیکنم.

خودم و میشناسم دیگه.




گفتم یه بیمارستان نیرو میخواست من و معرفی کرده بودن.

رفتم برای مصاحبه.

قبولم نکردن .

گفتن سابقه ات کمه.

هر چند کار تو بیمارستان و دوست نداشتم ولی خورد تو ذوقم.

خب شما که سابقه ی من و میدونستی چرا گفتی بیام؟



با علی صحبت نکردم.

اصلا هم و نمیبینم.

به هوای بهمن ماه که باید پروژه تحویل بدن همش سر کاره.

خسته شدم بخدا.


نهار ندارم نمیخوام از بیرون غذا بگیرم  چون رژیمم ولی خیلی گرسنه ام.من باید سه کیلو وزن کم کنم ولی نمیشه نمیدونم چرا؟؟دیگه رو تردمیلم که نمیتونم برم به هوای پام .

خیلیم خوابم میاد.

تو این چهل و هشت ساعت هشت ساعت خوابیدم فقط.

فردا برای تعمیرات تعطیلیم خدارو شکر.



تو رو دربایستی استادم یه مقاله قبول کردم برای ترجمه.

فردا هم دوره خونه ی عمه ی علی دعوتم.

اگه نرم ناراحت میشن.

برم هم از کارم میمونم.

روم نشد حالا که کارم بااستادم تموم شده کارش و رد کنم.

نمیتونم نه بگم اصلا.

کاش الان چهارشنبه بود.

خوابم نمیبره.

سه تا بطری ..  برامون سوغاتی آورده بودن.

امروز دیدم دو تاست.

یعنی اون یکی و کی برده؟  کجا برده؟؟؟اصلا تو این چند ماه تنهایی مهمونی نرفته.

یعنی من نمیدونم که رفته.

یعنی اگه که رفته باشه به من نگفته ...

میگفتن

همه ی مردها زیر آبی میرن 

من باور نمیکردم...

حالا  دارم به جمله ی همه ی مردها حتما یه بار خیانت میکنن فکر میکنم....

(حالا دور از جون  خواننده های مرد وبلاگ)



البته برخلاف تصورم ناراحت نشدم یکم بهت زده ام..

من علی و خیلیییی ساده میدیدم...

ازش نمیپرسم چون اگه میخواست بهم میگفت.

نمیخوام سوال جوابش کنم خوشم نمیاد فکر کنه دارم کنترلش میکنم.

کنترل نکرده اش اینه وای  به روزی که کنترل بشه.. 




ژاپنیها (البته یه عده اشون)میگن تو زندگی بعدی شبیه کسی میشیم که توی زندگی قبلی عاشقش بودیم.

اعتقاد باحالیه.