عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

دلم برای شیراز تنگ شده.

اما شرایطش و نداریم که بریم.

یعنی علی وقت نداره.




سرگرمی جدیدم نقاشی روی سفاله که مثلا بشه دیوار کوب.

هر چی میرم جلوتر قشنگتر میشن کارهام.


فعلا که مشغلوم.




با خواهرم یه بحثی داشتم که اعصابم و بهم ریخت.

دوست ندارم مسایل مربوط بهش و دیگران بهم بگن.

ترجیحم اینه که خودش بگه بهم.

متاسفانه توجیه میکنه

من اصلا اهل بحث نیستم و زود ساکت میشم.



گوشم درد میکنه و حوصله دکتر رفتن ندارم.

تو دکتر رفتن تنبلم.


منتظر شهریورم.

شهریور و خیلی دوست دارممممممممم.

بعدشم که پاییز عزیزم میاد.




تابستون دیگه به احتمال زیاد ایران نیستیم.


علی و خواهرش یک ماه پیش یه بحثی کردن.

تو این یه ماه هر وقت من و دیده بدش و گفته.

چی کار کنم باهاش؟؟؟؟

کاش لال بشه

واسه یه سری کارها هفته پیش ترکیه بودیم.

خیلی شلوغ بود و کلی ایرانی بود اونجا.

به نظر من رامسر و نوشهر و ساری و رشت و آستارا  از ترکیه هیچی کمتر نداره که بیشتر  هم داره.

کیش هم که خیلی خوبه فقط الان فصلش نیست.

ازهرمز هم که  هیچی نگم مثله بهشته فقط کاش تمیزتر بشه.

در کل من نه دبی و دوست دارم نه ترکیه رو.




دلم واست تنگ میشه واسه شیرازت واسه اصفهانتواسه جاده چالوست  واسه تهرانت واسه تهرانت

 تهرانم.

دلم واسه میدون فردوسی تئاتر شهر واسه ظهیرالدوله که هفت هشت ساله دیگه نرفتم 

واسه بازار تجریش امام زاده صالح

واسه املت های عمو هوشنگ واسه پیتزا داوود

واسه کافه گرامافون...

تنگ میشه...

دوست دارم دست بندازم گردنت زار زار گریه کنم.



هر چی کارها بیشتر میره جلو گریه های من بیشتر زیر چشمام کبودتر خوابم کمتر میشه.


دیر فهمیدم من ادم مهاجرت نیستم.

تازه میفهمم وقتی میگفتن قلبم مچاله میشه یعنی چی. 

من الان قلبم مچاله شده تو دستامه.



با ending هادی پاکزاد برای چستر زار زار گریه میکنم نصفه شبی.