عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

بی حوصله شدم.

بی انگیزه.

مثل کسیکه سر کلاس هشت صبح نشسته و منتظره کلاس تموم بشه ولی تا هشت شب کلاس داره.

همون حال و دارم.

خسته ام.

میخوام برم جایی که کسی و نبینم.

میخوام برم جایی که زبون هیچ کس و نفهمم.

هیچ چیزی بهتر نمیشه.

هیچ چیز.

از تظاهر خسته ام.

حتی اینجا هم کامل نمینویسم تا تلقین کنم همه چی خوبه

ولی من خسته ام.

از نقش بازی کردن خسته ام.

میخوام جدا شم چون هیچ جای این زندگی جای من نیست.

کاش با اصراراش راضی نمیشدم که ازدواج کنم.

بدبختی اینه که نمیتونم بگم مشکلم با زندگیمون چیه


من نمیخواستم این بشم.

میخوام برم.

خوب نیستم.

خوب نیستم

خوب نیستم.

کاش  گزینه ی ریپلای بود.

نظرات 3 + ارسال نظر
Sanaz سه‌شنبه 13 آذر 1397 ساعت 22:00 http://sanazstory.blogfa.com

از همه دوستام که ازدواج کردن این رو شنیدم
که میخوام جدا بشم
این اون چیزی نبود که میخواستم کاش گزینه برگشت بود
منم ازدواج کنم این رو میگم
چون ما همیشه پدر و مادرمون بودن
پشتمون بودن
مشکلات زیادی رومون نبوده
یه باره همه مشکلات میشه واسه خودمون
سخته
ولی تو جنگجو تر از این حرفایی
شوهر خوب که دوستت داره
میدونی مشکلات بعد از طلاقم هست
یه کتاب میخونم همین رو میگه
اسمش آخرین راز شاد زیستن
بخونش

مرسی از پیشنهادت حتما میخونم

پسرک پنج‌شنبه 8 آذر 1397 ساعت 18:55

یه عالمه نوشتم
بعد حس کردم بوی نصیحت و اینا میده
پاکش کردم
با خستیا بجنگید
تا خسته بشن

سلام پسرک ل
سعی میکنم ولی بی انگیزه شدم

روزهای زندگی من چهارشنبه 7 آذر 1397 ساعت 16:58

نمیدونم چی بگم. اما بگردی حتما توی زندگیت نقاط روشنی هم هست.

راستش هیچ نقطه ی تاریک قابل توضیحی نیست ولی زندگی دلخواه منم نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد