ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
بی حوصله شدم.
بی انگیزه.
مثل کسیکه سر کلاس هشت صبح نشسته و منتظره کلاس تموم بشه ولی تا هشت شب کلاس داره.
همون حال و دارم.
خسته ام.
میخوام برم جایی که کسی و نبینم.
میخوام برم جایی که زبون هیچ کس و نفهمم.
هیچ چیزی بهتر نمیشه.
هیچ چیز.
از تظاهر خسته ام.
حتی اینجا هم کامل نمینویسم تا تلقین کنم همه چی خوبه
ولی من خسته ام.
از نقش بازی کردن خسته ام.
میخوام جدا شم چون هیچ جای این زندگی جای من نیست.
کاش با اصراراش راضی نمیشدم که ازدواج کنم.
بدبختی اینه که نمیتونم بگم مشکلم با زندگیمون چیه
من نمیخواستم این بشم.
میخوام برم.
خوب نیستم.
خوب نیستم
خوب نیستم.
کاش گزینه ی ریپلای بود.
از همه دوستام که ازدواج کردن این رو شنیدم
که میخوام جدا بشم
این اون چیزی نبود که میخواستم کاش گزینه برگشت بود
منم ازدواج کنم این رو میگم
چون ما همیشه پدر و مادرمون بودن
پشتمون بودن
مشکلات زیادی رومون نبوده
یه باره همه مشکلات میشه واسه خودمون
سخته
ولی تو جنگجو تر از این حرفایی
شوهر خوب که دوستت داره
میدونی مشکلات بعد از طلاقم هست
یه کتاب میخونم همین رو میگه
اسمش آخرین راز شاد زیستن
بخونش
مرسی از پیشنهادت حتما میخونم
یه عالمه نوشتم
بعد حس کردم بوی نصیحت و اینا میده
پاکش کردم
با خستیا بجنگید
تا خسته بشن
سلام پسرک ل
سعی میکنم ولی بی انگیزه شدم
نمیدونم چی بگم. اما بگردی حتما توی زندگیت نقاط روشنی هم هست.
راستش هیچ نقطه ی تاریک قابل توضیحی نیست ولی زندگی دلخواه منم نیست.