ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
همکارامون یه مهمونی گرفتن پنجشنبه که برن سر زندگیشون.
این مهمونی فقط واسه دوستان و همکاراشونه.
امیدوارم عای بیاد بریم باز قیافه نگیره.
امروز بعد مدتها زینب و نیلوفر و فاطمه که از همکلاسیهای دانشگام بودن دیدم.
دلم براشون واقعااااااا تنگ شده بود.
الانم تازه رسیدم خونه .
علی هم شب ده به بعد میاد گفت شام میخوره میاد.
حوصله خونه تکونی ندارم
خیابونها شلوغ شده بعید میدونم برم خرید عید چون حوصله ندارم.
خوبه که خرید و خونه تکونی
به آدم حس خوبی میده
البته منم از شلوغی بیزارم
ولی دیدن جنب و جوش مردم قشنگه
علی هم راضی میشه
یکم خستس بچم
نه آخه پنجشنبه ی قبلیشم بهش خوش نگذشت اینه که میترسم گارد بگیره
دقیقا حوصله چی داری
هیچی
ولی من از کار خونه متنفرم و همینطور شلوغی