عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی
عروس پاییز

عروس پاییز

زن قوی

با در خواستمون موافقت شد وسط این همه بدبختی و خبرای بد.

خیلی خوشحالم خیلی.فکر میکردم با ناراحتی برم.

اما الان فقط دلم میخواد صبح چشمام جای دیگه ای باز بشه.

سه تا مجله میخرم ۱۱۰ هزار تومان ناقابل!!!!°


با خواهرم یه بحث بد داشتم.

الانم حالم بده.







اول مهری که نمیرم  سر کلاس درس باعث میشه بهم بریزم.یه جور غم.




بحث با خواهرم حالم و بهم ریخته.




طبق برنامه پیش میرم مقاله رو ولی زبان نه از زبان خسته شدم.

فقط  فیلم میبینم پادکست گوش میدم.



روزها شکل همه تقریبا با یکم تغییرات جزئی.

این روزا  بیشتر یاد قرارهای دانشجوییمون میفتم.

بعد کلاس قرار میداشتیم انقلاب.اون کیف روی شونه و من کوله به دوش.

من بیست  و یک ساله و اون بیست و چهار ساله.

خیلی روزهای هیجان انگیزی بود.

روزهای پر از کشف و شهود.




خب برنامه ام ریخته شد.باید تحت هر شرایطی ۶ صبح بیدار بشم.


روزی سه ساعت زبان بخونم.



سه ساعت هم رو مقاله هام کار کنم.


بقیه تایمم برای خودمه.

که میدونم اگر برنامه نداشته باشم به بطالت میگذره.

فعلا که ساعت ۳ شد و من هنوز بیدارم

از کارم زدم بیرون که بیشتر وقت واسه خودم بذارم.

ولی عملا هیچ غلطی نکردم تا به اینجا.

دلم برای شیراز تنگ شده.

اما شرایطش و نداریم که بریم.

یعنی علی وقت نداره.




سرگرمی جدیدم نقاشی روی سفاله که مثلا بشه دیوار کوب.

هر چی میرم جلوتر قشنگتر میشن کارهام.


فعلا که مشغلوم.




با خواهرم یه بحثی داشتم که اعصابم و بهم ریخت.

دوست ندارم مسایل مربوط بهش و دیگران بهم بگن.

ترجیحم اینه که خودش بگه بهم.

متاسفانه توجیه میکنه

من اصلا اهل بحث نیستم و زود ساکت میشم.



گوشم درد میکنه و حوصله دکتر رفتن ندارم.

تو دکتر رفتن تنبلم.


منتظر شهریورم.

شهریور و خیلی دوست دارممممممممم.

بعدشم که پاییز عزیزم میاد.




تابستون دیگه به احتمال زیاد ایران نیستیم.