-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 شهریور 1397 21:02
#دوستت دارم ای خیال لطیف دوستت دارم ای امید محال#
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 شهریور 1397 20:47
از اینکه این همه احساسیم راضی نیستم هر کاریم میکنم احساسم کم نمیشه که نمیشه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 شهریور 1397 12:42
تو چهل و هشت ساعت اخیر نهایت من شش ساعت خوابیدم.بعد یه هفته اومدم سرکار؛فهمیدم تاسوعا و عاشورا باید بیام دیگه خودتون حال من و تصور کنید. تایم نهارمه و من خسته خسته ام نای غذا خوردن ندارم. گفتم نهار یاد یه چیزی افتادم مادر شوهرم همیشه میپرسه چه جوری وسط اون گند و کثافتا(منظورش نمونه های آزمایشگاهیه) غذا میخوری؟؟...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 شهریور 1397 13:48
امروز از سفر برگشتیم. فردا هم مهمون داریم بچه هامیان خونمون چی از این بهتر؟؟ جمعه هم قرار کوه داریم. به هوای آرمین قرارامون پشت سرهم شد. خیلی وقت بود که چند ماه یکبار هم و میدیدیم. دوست خوب از فامیل خیلی بهتره. آخر هفته دیگه آرمین برمیگرده. ما هم برمیگردیم به روال قبلی البته من از شنبه دوباره میرم سراغ کار و درس و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 شهریور 1397 19:35
ما پونزده نفریم که هفت ساله با هم دوستیم. ورودی ۸۵ تا ۸۸ دانشگاه تهران. از رشته های مختلف. اینها از بهترین بهترین دوستهای منن. از دیروز تو گروه دو تا از بچه ها اصرار پشت اصرار که امروز یه قرار بذاریم همه هم بیان. خب روز غیر تعطیل بود یسریا سر کار بودن یسریا یا دانشگاه داشتن یا کار ما هم که فردا مسافریم باید به یسری از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 شهریور 1397 20:48
علی بعد از کلی آزمون و خطا فهمید که من طلا و ساعت ولباس و اینجور چیزهارو برای کادو دوست ندارم. امروز یه هفته قبل از سالگرد ازدواجمون سورپرایزم کرد که بلیط گرفته برای سفر. پیشرفت خوبی بود فقط کاش یاد بگیره من کادو رو بی مناسبت بیشتر میپسندم مناسبتها فقط گل خوبه که بفهمیم یاد همیم. من خیلی سخت میگیرم میدونم ولی خب هرکی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 شهریور 1397 20:29
فقط اینجارو نمیخواست بی صدای بی صدا رفت...... من هیچ وقت ندیدمت ولی دلم خیلیی برات تنگ شده..... همیشه حسرت میخورم چرا شرایطش و نداشتم باهات دوس بشم و از هر دری باهات حرف میزدم هرچند دوستات میگفتن کم حرف بودی ولی کم حرفها شنونده های خوبین و خیلی خوب هم بهت ایده میدن... حدود چهل تا دوست دارم تو کانتکتم ولی امروز دوست...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 شهریور 1397 22:18
امیدوارم مقاله ام و اکسپت کنن کلی امید و آرزو پشتشه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 شهریور 1397 23:17
Lady macbeth میبینم.خونه سرده یکم پتو مسافرتی و میپیچم دور خودم ولی کولر و خاموش نمیکنم چنارهای روبروی خونمون از اول مرداد برگاشون زرد شدن و من دلم براشون میسوزه هنوز پاییز نشده از گرمای زیاد خشک شدن. دلم پاییز میخواد. دکتر آزمایشگاهمون خیلی مهربونه و من دوسش دارم زیاد.کلا من از اون نسل خوشم میاد.اواسط تا اواخر دهه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 شهریور 1397 00:11
اولین شب تنهایی به دعوا تو تلگرام با علی گذشت. طبق معمول سر خانواده اش. اولین شب رویایی
-
تنهایی
جمعه 2 شهریور 1397 16:03
علی زیاد میره ماموریت و من در ماه پیش میاد که چند روزی تنها باشم. من عاشق این تنهاییهام. از سر کار که میام خونه تک و تنها نمیدونین چه حالی میده. غروبهای کش دار که به قهوه خوردن و فیلم دیدن و کتاب خوندن میگذره. البته بعضی وقتها مادر علی جفت پا میاد وسط تنهاییم و گند میزنه به حال خوبم ولی در کل خوبه. فردا صبح علی میره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 شهریور 1397 00:45
کار جدیدم کلا با قبلی فرق داره. تو آزمایشگاه یه درمانگاه مشغولم. خب عالیه که با ارباب رجوع ارتباط ندارم. ولی خب تقریبا کار روتینه و دچار روزمرگی شدم اما در کل راضیم. دلم یه سفر میخواد. دوست دارم برم ییلاقات ماسال. ولی کسی نمیاد بریم. بازم میریم همون جای همیشگی
-
بازگشت
چهارشنبه 31 مرداد 1397 19:08
وبلاگم چه سوت و کور شده. خیلی وقته ننوشتم. نمیدونم از کجا شروع کنم؟؟؟؟؟ خب من هنوز دکتری نگرفتم.قبول میشم ولی تو مصاحبه رد میشم.واقعا کلافه شدم.من همه ی زندگیم درس خوندنه عاشق دانشگاه رفتنم.حس زندگی دارم تو دانشگاه. به سرم زده یه ارشد دیگه بگیرم.مرتبط با رشته ام.شاید با داشتن دو تا ارشد مصاحبه رد نشم. راستش پست آخرم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 22:21
سلام خوبید؟؟؟ سال نو با تاخیر فراوون مبارک. روزهای بعد از عید برای من به تندی هر چه تمامتر گذشت. تعریفها که زیاده. اول اینکه پول کم آوردیم و من همه طلاها و فروختم فقط موند حلقه هامون. مجبور هم شدیم بریم خونه پدر شوهر اینها چون پول نداشتیم رهن مستاجرو بدیم. این بدترین قسمت ماجراست. علی باید خودش و بیست و پنجم اردیبهشت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 اسفند 1395 20:43
سلام دوستان عزیزم. بالاخره سال نودو پنج هم داره تموم میشه. چه سال بدی بود امسال. ازرفتنش بسیار خوشحالمممممم. امیدوارم امسال سال خوبی برای هممون باشه. خب برای اولین عیدمون وسایل هفت سین خریدم. از این ظرفهای کوچیک پایه دار با آینه اش. حالا قراره رفتم خونه بچینمشون. چون الان خونه مامانم اینهام. قراره امشب برگردم و دوشنبه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 دی 1395 20:07
سلام دوستای گلم خوبید؟؟؟؟ منم خیلی بهترم خداروشکر. سعی میکنم بهش فکر نکنم. راستش من خیلیییی وقته وبلاگ میخونم. حدودا هشت ساله. ولی خب یه ساله که مینویسم. اوایل که وبلاگ میخوندم همه هر روز آپ میکردن تقریبا. و پستهای طولانی میذاشتن. الان وبلاگها نسبتا سوت و کوره. نمونه اش وبلاگ خودم. فضای وبلاگها شادتر بود اون موقع....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 دی 1395 18:11
سلام دوستهای گلم خوبید بچه ها؟ من به تنهایی شرمنده همتونم که میام مینویسم و یهو غیب میشم. اونم تقصیر من نیست هر سری یه اتفاقی میفته که من تا یه مدت از زندگی سیر میشم چه برسه به وبلاگ نویسی.. خب بریم روز آخری که آپ کردم و ازتون خواستم دعا کنید واسه واممون دعا کنید یادتونه؟؟؟ ساعت سه عصر همون روز علی زنگ زد که وام و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 دی 1395 10:24
سلامممممم روز دوم زمستونیتون بخیر و سلامتی... بابت نبودنم شرمنده... مریض بودم اساسی طوری که سه بار رفتم زیر سرم و یه هفته کامل خونه خوابیدم و مامان جونم اومد پرستاریم... با اینکه مریض بودم ولی عالی بود موندن مامانم پیشممممم.... بعد از مریضیم هم رفتم سر کار و با کوهی از کار مواجه شدم. چقدر امسال زووووود گذشت انگار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آذر 1395 01:49
من نمیتونم کپسول بخورم یادمه خودم کلی یه بنده خدایی که سختش بود قرص بخوره رو مسخره میکردم الان تازگیا میخوام کپسول بخورم همش حالم بهم میخوره. پس نتیجه میگیریم هرگز کسی و مسخره نکنیم شاید خودمان مسخره تر باشیم!!!! راستی سلام خوبید؟ فردای بعد از نوشتن اون پست ویروس من و درنوردید. چه ویروسیم بود. یه دستگاه تو بدن من سالم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 آذر 1395 15:18
سلام دوستی گلم. خوبید؟؟ منم خوبم خداروشکر تازه از سر کار برگشتم و دراز کشیدم تو تخت و با گوشی پست میذارم. حوصله نداشتم لب تاپ و روشن کنم. اینجا کارم به نسبت تهران خیلیییییییییی کمتره ولی حقوقم تفاوت آن چنانی نکرده. ففط صد تومان کمتره. از خونمون تا محل کارم پیاده ده دقیقه راهه. تهران با ماشین ۴۵ دقیقه و با مترو یک ساعت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 آذر 1395 18:33
سلام دوستای عزیزم . خوبید خوشید؟. چه میکنید با سرما و برف و بارون؟ میدونم خیلی وقته ننوشتم. واقعا وقتش و حوصله اش و نداشتم. زندگی متاهلی از جیزی که فکر میکردم سختتر بود. تازه الان تونستم خودم یکم وفق بدم. روزهای اول هر چی بود فقط دعوا و بداخلاقی و قهر بود. هر دو تامون بچه شده بودیم و سر چیزای الکی دعوا میکردیم. منشا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 مهر 1395 17:14
سلام دوستهای گلم خوبید خوشید؟ خداروشکر میدونم خیلی وقته ننوشتم ولی اگه بدونید چقد اتفاق افتاده برام میبخشینم حتما.. پنجشنبه دو روز مونده به عروسی رفتم سالن. اصلاح و رنگ ابرو انجام دادم. ناخن کاشتم. اپیلاسیون کردم. صورتم و پاکسازی کردم. و به اصرار فراوااااان همسر محترم موهامو رنگ کردم. که رنگ کار سالن گفت برای یه دست...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 شهریور 1395 20:20
سلام دوستای گلم خوبید؟ فقط 9 روز مونده به عروسی و من واقعا مضطربم برام دعا کنید بعد عروسی میام مفصل مینویسم الان با تمام بیکار بودنم استرس دارم و نمیتونم بنویسم. روزهای سختیه و کشداره اصلا نمیگذره. یه سوال مدام تو ذهنمه.. یعنی انتخابم درست بود؟ نکنه پشیمون بشم؟ خدایا کمکم کن خیلی میترسم و اصلا تمرکز ندارم تو خیلی از و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مرداد 1395 22:32
سلام بچه ها خوبید؟ هنوز کسی اینجارو میخونه؟ البته حق هم دارید کلا غیب شدم انگار. هر چقدر به عروسی نزدیکتر میشیم جای اینکه کارامون کمتر بشه هی بیشتر و بیشتر میشه.اول یه چیزو بگم سریع. من واسه انتقالی خیلی خیلی التماس خدارو کردم و هیچ جوره دلم راضی نمیشد زندگیم و تو یه شهر غریب و کوچیک شروع کنم و کلی به همه جا دخیل بستم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 تیر 1395 23:06
سلام دوستای خوبم یه مدت طولانی نبودم.خیلی اتفاقا افتاد.رفتیم عکس اسپرت انداختیم.بد نبود در کل راضی بودم. کارتهای عروسیمونو سفارش دادیم . خیلی ساده شد. خرید عروسیو تا حد زیادی انجام دادیم. منم کلاس زبان ثبت نام کردم. فقط جمعه ها. تو تموم این سر شلوغیها وقت نوشتن داشتم فقط حسش نبود و انگیزه برای نوشتن نداشتم متاسفانه....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 خرداد 1395 13:31
سلام دوستای خوبم. اصلا نمیدونم روزهام چه جوری میگذره فقط میگذره بدون اینکه من کار خاصی انجام بدم. از روزی که دفاع کردم خودم و بستم به فیلم و هر شب یه فیلمی میبینم. به ا مید خدا میخوام کم کم واسه ارشد بخونم ولی واقعا احساس درجا زدن میکنم. دوباره ارشد بخونم؟؟؟ دوباره استرس کنکور مسخره ارشد؟؟؟؟ ولی خب چاره چیه باید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 خرداد 1395 18:08
سلام سلام خوبین خوشین خوش میگذره بی من؟؟؟؟؟ من اومدددددددم با دست پر بلهههه من دفاع کردم بالاخره .باورم نمیشه که نوزده و نیم شدم. انگار رو ابرهام. خدایا شکرت. احساس مادریو دارم که بچش سالم به دنیا اومده.مرسی از دعاه و انرژیهای مثبتتون. وای انقدر نبودم وانقدرررررر اتفاق افتاده موندم از کجا بگم. اول اینکه تو اراک و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خرداد 1395 15:57
سلام سرم خیلیییی شلوغه درگیر روزهای آخر پایان نامه ام واسم دعا کنید به زودی میاممم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 خرداد 1395 15:57
سلام سرم خیلیییی شلوغه درگیر روزهای آخر پایان نامه ام واسم دعا کنید به زودی میاممم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 خرداد 1395 00:38
سلام دوستای گلم خوبید خوشید چه میکنیین با گرما؟؟؟. حالا اینجا که خوبه علی که تو جهنم جنوب داره کار میکنه.... خدا تحمل بده به بهش واقعا هواش بده. من حتی تو فصل سرد هم که رفتم نتونستم هوای اون مناطق و تحمل کنم... خب بریم سراغ تعریفیها. یسری اتفاق افتاده تو محل کارم که وقت نشد بگم. یادتونه یگانه واسه کارآموزی اومد...